آخرین اخبار
اشتراک گذاری
11 مرداد 1402
کد مطلب : 524

تفسیر سوره نساء آیه ۱۵۰_۱۵۴

جلسه تفسیر قرآن آیت الله حاج شیخ احمد کلباسی

مسجد رکن الملک_ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ بَارِئِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِینَ الصَّلَاهُ وَالسَّلَامُ عَلَى سَیِّدِنَا وَنَبیِّنَا أبِی القَاسِمِ المُصطَفی مُحَمَّدٍ. صَلَّی الله عَلَى أهلِ بَیتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ المَعصُومینَ المُکَرَمینَ وَاللَّعنُ الدّائِم ‏عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ.

«اللّهم صَلّی عَلَی مُحَمَد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم»

 

إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذَٰلِکَ سَبِیلًا (۱۵۰)

أُولَٰئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا ۚ وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا (۱۵۱)

وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولَٰئِکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ ۗ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا (۱۵۲)

یَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَابًا مِنَ السَّمَاءِ ۚ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَىٰ أَکْبَرَ مِنْ ذَٰلِکَ فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَهً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَهُ بِظُلْمِهِمْ ۚ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَنْ ذَٰلِکَ ۚ وَآتَیْنَا مُوسَىٰ سُلْطَانًا مُبِینًا (۱۵۳)

وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لَا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِیثَاقًا غَلِیظًا (۱۵۴)

 

مروری بر جلسه گذشته

کفر فقط انکار کامل نیست!

در تفسیر سوره نساء هفته گذشته که بعد از ماه رمضان توفیق پیدا کردیم و بحث را دنبال کردیم به آیات۱۵۰، ۱۵۱ و ۱۵۲ پرداختیم.

در آیه ۱۵۰ بحث این بود: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ» بعضی ها می آمدند و به پیغمبر می گفتند که خدا را قبول داریم، تو را قبول نداریم. خداوند بر این تفکر خط بطلان کشید و فرمود یعنی چی مگر می شود خدا را قبول داشته باشی، حجت خدا را قبول نداشته باشی. «وَیَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ» بعضی ها هم می آمدند و می گفتند ما به بعضی از اجزای دین اعتقاد داریم و به بعضی دیگر اعتقاد نداریم. این را هم خدا خط بطلان کشید که این حرف هم باطل است. یعنی چه مثلا من حجاب را قبول ندارم، خمس را قبول ندارم. همه اینها کفر به حساب می آید کفر به یک جز، کفر به کل به حساب می آید.

در آیه بعدی خدا فرمود: «أُولَٰئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا»: که اینها واقعا کافر هستند و دروغ می گویند که مومن هستند، اینها مومن  نیستند. «وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا»: و برای کافران عذاب خوار کننده آماده کرده ایم.

برای مومن تفاوتی بین انبیای الهی وجود ندارد…

در آیه ۱۵۲ خدا فرمود: «وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ»: کسانی هستند که به خدا و رسولانش ایمان دارند و بین پیامبران هم فرق نمی گذارند. اینجا ما آمدیم و یک بحثی را باز کردیم که این هم خودش جواب یک فتنه دیگری است. که بعضی ها می آمدند و می گفتند که ما این پیامبر را قبول می کنیم و آن پیامبر را قبول نمی کنیم. نه آقا اگر کسی واقعا مومن است باید همه انبیا را قبول داشته باشد.

یک وقت یک کسی نبی نیست یا مثل زرتشت در نبوتش اختلاف است، یکی می گوید من تحقیق کردم زرتشت پیغمبر نبوده و به همین جهت من اعتقادی به زرتشت ندارم، خوب اگر او تحقیق کرده و به این نتیجه رسیده این حسابش جداست، اما یکی نمی تواند بگوید من عیسی را قبول دارم موسی را قبول ندارم، یا عیسی را قبول دارم پیغمبر خاتم را قبول ندارم. این حرف غلط است ما گفتیم که تمام انبیای عظام از درجه نبوت همه از این جهت که وحی دریافت می کردند اشتراک دارند. نمی گوییم در فضیلت یکسان هستند، در فضیلت یکسان نیستند، ولی اینها همه پیغمبر خدا هستند.

ما فقط می گوییم تورات تحریف شده است، انجیل عیسی تحریف شده است و از آن گذشته آن مقدارش هم که تحریف نشده، موعَد عمل به آن به پایان رسیده. دکتر به شما یک نسخه ۱۵ روزه یا سه ماهه می دهد. بعد از سه ماه از دکتر می پرسی هنوز این دارو را بخورم؟ دکتر می گوید مگر از اول نگفتم که فقط سه ماه بخور، بعد از سه ماه چرا خوردی؟ این دارو مختص سه ماه بوده است.

تاریخ انقضای کتاب های آسمانی چه زمانی است؟

عمل به تورات موسی علیه السلام مربوط به زمانی می شود که هنوز انجیل عیسی علیه السلام نیامده است. عمل به انجیل عیسی علیه السلام مربوط به زمانی می شود که قرآن محمد صلی الله علیه وآله وسلم نیامده است، ولی العیاذ بالله ما به انجیل اهانت بکنیم؟ اصلا! فوقش می گوییم آیات تحریف شده اش را قبول نداریم، فوقش می گوییم آیات تحریف شده تورات را قبول نداریم، بیشتر از این ما حرفی نداریم، توهینی العیاذ بالله به تورات و انجیل نداریم، توهینی به انبیای عظام موسی و عیسی نداریم، این همه در قرآن از اینها با عزت و احترام یاد شده.

این بحثی بود که ما هفته گذشته پیرامونش تا حدودی مفصل صحبت کردیم.

بحث امشب

آیه ۱۵۳ و ۱۵۴ بحث امشب ماست، حالا اگر نرسیدیم فقط همین آیه ۱۵۳ را توضیح می دهم و یک اشاره ای به آیه ۱۵۴ می کنم.

ایراد گرفتن به نزول تدریجی قرآن

در آیه ۱۵۳ خدا می فرماید: «یَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَابًا مِنَ السَّمَاءِ»: اهل کتاب می گویند یک کتاب از آسمان برای ما پایین بیفتد. چرا هر بار یک بار صبح، یک بار ظهر، یک بار شب می آیی و می گویی قرآن نازل شد و یک سری آیات را می خوانی؟ خدا یک کتاب از بالا بندازد پایین. یعنی چه؟! خدا می فرماید: کتاب از آسمان به زمین انداختن چیه؟

خدا قلب این پیامبر را ظرف قرآن قرار داده، یعنی اینکه زمانی که یک اتفاقی می خواهد بیفتد یا افتاده بنا بر این است که یک سری آیاتی برایش نازل بشود، خداوند اراده می کند که آیاتی خلق بشود، چون قرآن مخلوق است و به واسطه جبرئیل امین بر ظرف این قلب رسول خدا نازل بشود، بعد آنچه که بر قلب پیامبر نازل شده، بر زبان او جاری می شود و وقتی بر زبان او جاری می شود مردم هم خبردار می شوند و خوب این سیر و مراتب و مراحلی دارد.

مثلا فرض بفرمایید خانم امشب می خواهد در منزل برای شوهر و فرزندانش کوفته برنجی درست کند، این یک سری مراحلی دارد، می شود در آسمان باز شود و کوفته برنجی از آسمان بیفتد پایین؟ نه! هر کاری سلسله مراتبی دارد. می گویند آقا او خداست معجزه کردن بلد است و قدرت لایزال دارد، درست است که قدرت لایزال دارد، ولی همان کار هم یک سیری دارد و یک سبب هایی را زمینه چینی کرده است.

 

قوم بنی اسرائیل و درخواست های عجیب و غریبش

«یَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَابًا مِنَ السَّمَاءِ»: پیغمبر اهل کتاب از تو در خواست می کنند که بر ایشان کتابی از آسمان نازل کنی. مثل این چند وقته که گاهی یکباره رگبار باران می زد به جای رگبار باران یک باره یک کتاب از آسمان بیفتد، خدا می فرماید: «فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَىٰ أَکْبَرَ مِنْ ذَٰلِکَ»:  از موسی کلیم الله از این بزرگتر، سنگین تر، سخت تر و بدتر درخواست می کردند.

چه چیز بزرگتر و سنگین تری از موسی خواستند؟ خدا در ادامه آیه این مساله را توضیح می دهد می فرماید: «فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَهً»: امت موسی گفتند خدا را آشکارا به ما نشان بده. بشر تو خودت مخلوق خدایی، چشم تو چون مخلوق است جسم را می بیند، روح را نمی بیند، نمی گوییم خدا روح است، ولی انسان نمی تواند روح را ببیند، جن را نمی بیند. چشم انسان یک محدودیتی دارد، برای دیدن یک حد و حدودی دارد. از نظر دید ظاهری مثلا صد متر را می تواند ببیند، بیش از صد متر را نمی تواند ببیند.

خدا می فرماید که این حرف، حرف حساب نیست که تو می گویی بیا و خدا را به من نشان بده، خدا خالق است. خدا در قالب جسمی که تو با چشم ظاهری ببینی نمی گنجد. خدا در جواب اینها وقتی گفتند جناب موسی خدا را آشکارا به ما نشان بده چه گفت؟ «جَهْرَهً» یعنی آشکار، یعنی چشم و گوش و سر و هیکل خدا را ببینیم. وقتی این را درخواست کردند خدا به آنها چه گفت؟ خدا به موسی علیه السلام گفت: اشکالی ندارد بیاورشان پای کوه طور که من را ببینند. خوب خدا را که نمی توانستند ببینند، خدا یک جلوه از قدرتش را به اینها نشان داد.

جلوه قدرت خدا بنی اسرائیل را به وحشت انداخت!

من یک مثالی بزنم. طرف غرب اصفهان یک کوهی به اسم کوه دنبه داریم. این کوه دنبه مثل دنبه گوسفند یک کله دارد، که این کله اش تقریبا روی هوا آویزان است و از یک جایی به کوه چسبیده. فرض کنید آدم پای این کوه برود و یک دفعه این کله کوه که حالتی مثل دنبه گوسفند دارد از سر کوه جدا بشود و بیاید بالای سر این جمعیتی که آنجا هستند و آنها حس کنند که الآن این قرار است روی سرشان بیفتد و تمام این جمعیت از وحشت غش کنند و یا دق مرگ شوند و بعد به اذن خدا این کوه دوباره سر جایش برگردد و سر جای خودش قرار بگیرد.

حضرت موسی وقتی آمد گفت خدایا من که می دانم درخواست اینها حرف غلطی است، اما اینها پیله کرده اند که موسی خدا را آشکارا به ما نشان بده. خدا فرمود: یک عده از سران و خواص اینها را انتخاب کن، همان کسانی که مردم حرفشان را قبول دارند انتخاب کن، که در روایات و تفاسیر داریم که حضرت موسی هفتاد نفر از بنی اسرائیل را انتخاب کرد و پای کوه طور آورد که اینها به اصطلاح خدا را ببینند و خدا در واقع می خواست قدرتش را به اینها نشان بدهد. یک تکه از کوه طور از جا بلند شد و بالای سر اینها آمد و اینها چنان وحشت زده شدند، که در بعضی روایات آمده که اینها غش کردند و در بعضی روایات داریم که دق کردند و مردند. همه شان به سجده افتادند و گفتند غلط کردیم که گفتیم خدا را ببینیم.

قوم بنی اسرائیل و فرصت دوباره

موسی گفت خدا را که نمی توانید ببینید، قدرت خدا را ببینید و همگی به سجده افتادند و از شدت وحشت بنابر اختلاف نظر مفسرین یا بیهوش شدند یا مردند. اگر مردند بعد از آن موسی به خدا گفت: (که در جاهای دیگر و در آیات دیگر داریم) خدایا اگر اینها بمیرند چه کسی قرار است پیش این قوم زبان نفهم درباره قدرت تو شهادت بدهد، اینها زنده بشوند و بیایند شهادت بدهند در ضمن اینها خواص امت بودند. به اذن خدا اگر مرده بودند، زنده شدند و اگر بیهوش شده بودند به هوش آمدند.

صاعقه ای مهیب در پی خواسته ای نا به جا

خدا در این آیه می فرماید: «فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَهً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَهُ بِظُلْمِهِمْ»: قوم موسی از موسی خواستند که خدا را آشکارا به ما نشان بده و به واسطه ظلم شان صاعقه آنها را گرفت. قطعا وقتی کوه از جا کنده شد فریادش صدای مهیبی ایجاد کرد، یک غرش آسمان مردم را می ترساند. گاهی انقدر غرش ها سنگین بوده که شیشه می شکند. گاهی از صدای رعد و برق آسمان و از صدای به هم خوردن ابرها (ابری که از جنس گاز و بخار است) چنان برقی تولید می کند که این برقش آدم و حیوانات را می کشد، گاهی حتی پیش آمده که جایی صاعقه زده و درخت را سوزانده و شما می بینید این درخت سال گذشته ۵۰۰ کیلو بار داد و امسال خشک خشک شده و صاعقه به درخت زده، همیشه هم که آفت نیست گاهی اوقات هم در اثر صاعقه درخت از بین می رود.

لذا خدا می فرماید: «فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَهُ بِظُلْمِهِمْ» در باب اول مفردات مُغنی آمده که «با» گاهی جای «لام» می نشیند، یعنی صاعقه این هفتاد نفر را به خاطر ظلم شان گرفت. حالا بعد از اینکه دچار صاعقه شدند، خوب و آدم حسابی شدند؟ ادامه این ماجرا را در جای دیگری ذکر می کند. ببینید ظرافت قرآن این است که گاهی سه یا چهار تا داستان را با هم آمیخته می کند برای این که درس بدهد، اینجا ما می خواهیم ببینیم آیا اینها درس گرفتند؟

آیا بنی اسرائیل اصلاح شد؟

در ادامه آیه ۱۵۳ خدا می فرماید: «ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ»: بعد از اینکه نشانه ها و آیات و قدرت خدا برای اینها آمده بود اینها گوساله پرست هم شدند. یک وقت یکی بیست ساله است در طی همین بیست سال عمر چه عجایب زیادی می بیند، اینها که سن شان بیشتر است و مثلا پنجاه، شصت ساله هستند ببینند در طول مدت عمرشان چه عجایبی در همین کشور و در این جهان خلقت دیده اند؛ اما آیا همه درس گرفتند؟ نه. ممکن است حتی یک وقتی درس گرفتند و تصمیم گرفتند که با خدا باشند، توبه کنند، اما یک دفعه می بیینی یک عده دوباره کاسه فکر و عمرشان وارونه شد و دوباره برگشتند به همان که بودند.

لذا با اینکه صاعقه قوم موسی را به خاطر ظلم شان گرفت (ظلم شان چه بود؟ ظلم شان این بود که خدا را از جایگاه خودش پایین آوردند و گفتند که ما می خواهیم خدا را آشکارا ببینیم، یعنی تا زمانی که سر و صورت و هیبت و هیکل خدا را نبینیم خدا را قبول نداریم و خدا را در ذهن هایشان به هیکلی خدایی محدود کردند و این ظلم است و به واسطه همین ظلم شان دچار صاعقه شدند)، اما این صاعقه ای که اینها را در برگرفت به اذن خدا یا مردند و زنده شدند یا بیهوش شدند و به هوش آمدند و این براساس اختلاف نظر مفسرین در این زمینه است.

جهالت و نمک نشناسی بنی اسرائیل تمامی ندارد!

«ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ»، «ثُمَّ» یعنی در رتبه بعد، «ثُمَّ» همیشه عطف هست، اما عطفی که به معنای سپس است. «الْعِجْلَ» به معنای گوساله است. «اتَّخَذُوا الْعِجْلَ»: گوساله را گرفتند، گوساله گرفتن که جرم نیست، گوساله را به عنوان خدا و معبود گرفتند. یعنی بعد از اینکه آیات و نشانه ها برای شان آمد، گفتند ما این خدا را نمی خواهیم و گوساله را به عنوان خدا و معبود گرفتند. گوساله را برای پرستش پذیرفتند. بدبختی اینها این بود که بعد از دیدن آیات و نشانه ها و قدرت خداوند گفتند ما این خدا را نمی خواهیم و گوساله پرست شدند.

اشتباهات بنی اسرائیل را تکرار نکنیم…

ببینید گاهی آدم چقدر نمک نشناس است و گاهی چقدر نمی فهمد و دچار غفلت ها می شود. آن زمان انقدر احمق بودند که گوساله پرست شدند، الآن یک عده پول پرست و دلار پرست می شوند. قدرت استکبار جهانی و آمریکا را می پرستند. فکر می کنند هیچ کس نمی تواند به اینها سیلی بزند.

خدا مافوق همه ماست. اگر خدا اراده کند تمام این یاغی های جهان سرشکسته می شوند. بعضی از ما این را قبول نداریم و فکر می کنیم چون اینها تیر و تفنگ بیشتر دارند، امکانات، پول و تجهیزات و… دارند هیچ قدرتی جلودارشان نیست. بله همه اینها را دارند، ولی اگر خدا بخواهد و اراده کند همه اینها را به خاک ذلت بنشاند، می نشاند، ان شاءالله. به ما وعده داده شده است که وقتی منجی می آید و فرج آقا می رسد همه اینها خاکمال می شوند و اگر معتقدیم باید این را بپذیریم و الا «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ» هستیم و بخشی را قبول داریم و بخشی را قبول نداریم.

چه شد که بنی اسرائیل گوساله پرست شدند؟

و در ادامه همان آیه خدا می فرماید: «فَعَفَوْنَا عَنْ ذَٰلِکَ»: با این حال ما اینها را عفوشان کردیم و گوساله پرستی شان را هم بخشیدیم، چون به اصطلاح پشیمان شده بودند و گفتند که غلط کردیم. علت گوساله پرستی شان هم این بود: حضرت موسی که تخلف از وعده نباید بکند، ولی خدا می خواست اینها را امتحان بکند.

«وَوَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِینَ لَیْلَهً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً»: موسی گفت خدا با من سی شب وعده گذاشته که به کوه طور بروم و بعد قرار شد که ده شب دیگر هم بماند (آیه ۴۲ سوره اعراف). همین شد که قومش گفتند موسی به ما دروغ گفته، موسی پیغمبر نیست، اصلا معلوم نیست خدا هست یا نیست و چند سال است که ما را سرگردان کرده و همه اینها فقط برای ده روز غیبت حضرت موسی بود، خوب صبر کنید که برگردد و برای تان توضیح بدهد؛ که چرا من ده روز دیرتر آمدم نه اینکه به خاطر ده روز سریع دین و آیین تان را عوض کنید. بعضی ها همینطور هستند که اگر یک روز یا ده روز یک اتفاقی بیفتد سریع بی دین می شوند، به همین راحتی. اینها برای ما درس است که اگر یک اتفاقی افتاد و یک چیزی برایت عجیب بود که فکرش را نمی کردی فوری نظر نده.

اظهارنظر بنی اسرائیل راجع به سلیمان نبی

گفته شده یک روز حضرت سلیمان پیغمبر اراده کرد که برود سان ببیند (سان دیدن: سپاه را از نظر گذراندن)، حضرت سلیمان به عصایش تکیه زد و این لشکری که خلاصه از صبح تا عصر می آمدند و می رفتند را تماشا می کرد. حضرت سلیمان سلطان بود و خدا این سلطنت را به او داده بود، در قرآن هم گفته شده. بعد در همان حین مرد، عزراییل آمد و جانش را گرفت.

اینها دیدند ظهر شد نهار نخورد، نماز نخواند، شب شد و همینطور با چشمان باز مثلا لشکر را نظاره می کرد. بعضی ها گفتند سلیمان را غرور گرفته و العیاذ بالله کافر شده. این حرف را چه کسانی می زدند همین ها که از لشکریانش بودند، همین ها که تسلیم او بودند، همین ها که به او ایمان داشتند. عده دیگری هم گفتند سلیمان پیغمبر خدا شده و دیگر نیازی به نماز ندارد، اینها هم به شکل دیگری به بیراهه رفتند. عده ای هم گفتند امر سلیمان پیغمبر را خدا داند.

موریانه داخل عصای سلیمان پیغمبر رفت، هفت_هشت، ده دور زد، عصا پوک شد و شکست و سلیمان افتاد. بالا آمدند و دیدند بدن سرد و خشک شده، چون روز سوم افتاد. تازه بعد از این بود که متوجه شدند سه روز پیش ایشان از دنیا رفته است. آنهایی که غلو کردند، کافر شدند و آنهایی که کفر گفتند و گفند حضرت سلیمان کافر شده، همه اینها سرافکنده شدند و این میان دو دسته باختند و فقط یک دسته بردند.

هدایت آشکار بود، اما نفهمیدند…

اینجا هم خدا درباره قوم حضرت موسی می گوید اینها چنین امتی بودند و چنین اشتباهاتی کردند و ما عفوشان کردیم و در پایان آیه خدا می فرماید: «وَآتَیْنَا مُوسَىٰ سُلْطَانًا مُبِینًا»: ما به جناب موسی دلیل آشکار دادیم که مردم را هدایت کند؛ «سلطان» در اینجا یعنی دلیل، «سُلْطَانًا مُبِینًا» یعنی دلیل آشکار. یعنی اینگونه نبود که هدایت پنهان باشد یا مردم خودشان را به نفهمی بزنند، می توانستند بفهمند اما نخواستند که بفهمند و فهم خودشان را زیر پا گذاشتند.

طوفان طبس نشانه ای از جانب خدا برای حفاظت از مردم ما

آن روزی که دشمن به طبس آمد و طوفان شن آمد و هواپیماها و هلکوپترهای آمریکایی به ذلت نشستند، این دلیل آشکار است که خدا می خواست کشور ما را، مردم ما را و امام ما را حفظ کند، و الا برای همه این کارها نقشه ریخته بودند، چندین بار هم آزمایشی خارج از ایران این نقشه را اجرا کرده بودند. آن شب که آنها می نشینند یک طوفان شن بگیرد و طوفان شن پدر اینها را دربیاورد. اگر یک ساعت زودتر طوفان شن گرفته بود مطمئن باشید آنها آن شب این برنامه را لغو می کردند، ولی طوفان شن زمانی اتفاق می افتد که اینها در طبس می نشینند. همه اینها به اذن خداست، کسی اینها را بپذیرد یا نپذیرد همه اینها بینات است، ولی خوب یک عده اینها را نمی پذیرند و بنابر یک سری اتفاقاتی که هست نمی خواهند بپذیرند.

هرچقدر پیمان گرفته شد، اصلاح نشدند…

در آیه بعدی خدا می فرماید که: «وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لَا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِیثَاقًا غَلِیظًا»، در اینجا هم خدا قضیه قبل را توضیح می دهد و من این جلسه فقط یک اشاره ای می کنم، چون خود این آیه بحثش مفصل است. خدا می فرماید: به خاطر پیمانی که از اینها گرفتیم، کوه طور را بالای سر اینها آوردیم و کوه طور یک سایه ای بالای سر اینها انداخت و گفتیم که در بیت المقدس با حال سجده وارد شوید و گفتیم که شنبه ها را تعطیل کنید و کاسبی نکنید، عهد و پیمان محکم از اینها گرفتیم که اینها اصلاح شوند و خوب اینکه چقدر اصلاح شدند و چقدر پای میثاق شان ماندند و چقدر پای پیمان شان متعهد ایستادگی کردند و چقدر اینها سقوط کردند همه اینها حرف هایی است که می شود درباره اش صحبت کرد.

خدا حقانیت های دین و ولایت را برای هرکس بخواهد بفهمد آشکار می کند…

ببینید گاهی خدا می خواهد به ما بفهماند که آقایان و خانم ها دنیا، دنیای امتحان است و ما یکبار و چند بار امتحان نمی شویم، آیات و نشانه ها هم مرتب می آیند، یک زمانی زمان حضور انبیاست و یک زمانی هم زمان حضور انبیا نیست، اما با یک امدادهایی حقانیت های دین و ولایت اهل بیت را برای هرکس که بخواهد بفهمد اثبات می کند، هرکس را هم که کر و کور و نفهم شد همه را حمل بر تصادف و اتفاق می کند و زیر بار نمی رود، بعدش بالاخره گذر پوست همه مان به دباغ خانه خدا، به قیامت و پل صراط و وعده گاه خدا می افتد.

 

«صَلَّی الله عَلُیکَ یا أباعَبدِ الله وعَلَی الأرواحِ الّتی حَلّت بِفِنائِکَ»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *